محتویات
[نهفتن]
فعالیتها قبل از انقلاب ۱۳۵۷[ویرایش]
حسین علمالهدی از ۶ سالگی شروع به آموختن قرآن نمود، در سال ۱۳۴۸ در سن ۱۱ سالگی به تدریس قرآن در مسجد به عنوان مربی مشغول بود[۱]
آتش زدن سیرک مصری[ویرایش]
اولین مبارزه حسین با دودمان پهلوی سال ۱۳۵۱ در جریان ورود یک سیرک مصری متشکل از رقاصههای مصری به اهواز شکل گرفت وی که تنها ۱۴ سال سن داشت با کمک دوستانش در ساعت تعطیلی سیرک چادر سیرک را به آتش میکشند که موجب فرار رقاصههای مصری میگردد[۳][۱][۲]
اولین دستگیری[ویرایش]
در سال ۱۳۵۳ در جریان مراسم عزاداری روز عاشورا حسین مسیر حرکت دستههای عزاداری که میبایست دور میدانی که مجسمه شاه در آن قرار داشت بچرخند را تغییر میدهد این عمل موجب عصبانیت پلیس میشود طی تحقیقات با همکاری ساواک سر نخها به حسین میرسد و ساواک او را در دبیرستان دستگیر میکند، پس از دستگیری و بازجویی او را به بند نوجوانان بزهکار منتقل میکنند در آن زمان ۱۶ سال سن داشت او بارها توسط روح الله معبر (ساواکاهواز) مورد شکنجه قرار گرفت[۴][۲]
تحصیلات[ویرایش]
در سال ۱۳۵۶ در رشته مورد علاقه اش تاریخ در دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد در همان سال در مسجد کرامت مشهد با جلسات سید علی خامنهای و آشنا شد، در این سال پس از متشنج شدن اوضاع دانشگاه به اهواز برگشت[۱]
تشکیل سازمان موحدین[ویرایش]
پس از بازگشت حسین هسته مرکزی را با همفکرانش در اهواز تشکیل میدهد و اقدام به مبارزه مسلحانه علیه رژیم مینماید علاوه بر آن به تکثیر و پخش اعلامیههای روح الله خمینی مشغول بودند از مهم ترین اقدامات این گروه میتوان به ترور (مستشار امریکایی و نماینده کنسرسیوم و مدیر ارشد عملیات بهره برداری و تولید نفت مناطق جنوب) و طرح ترور فرماندار نظامی خوزستان نامبرد که موجب فرار دیگر عناصر از ایران شد[۵][۶][۷][۱]
آتش زدن شهربانی کرمان[ویرایش]
وی سال ۱۳۵۷ به تلافی آتش زدن مسجد کرمان شهربانی کرمان را به آتش کشید و در این سال مجدداً دستگیر و شکنجه بسیار شد و سپس به اعدام محکوم شد[۱][۷]
علم الهدی و انقلاب ۱۳۵۷[ویرایش]
ترور غلامحسین دانشی[ویرایش]
با صدور فرمان روح الله خمینی مبنی بر تعطیلی مجلس شورای ملی برای همراهی با انقلاب، نخست وزیر شریف امامی و برخی از اعضای مجلس به مخالفت با این امر میپردازند و غلامحسین دانشی نماینده مردم آبادان در مجلس خطاب به روح الله خمینی اعلام میکند ما اجازه تعطیلی مجلس را نمیدهیم و به این یاوه گوییها و حرکت خرابکاران در خیابان پاسخ میدهیم حسین و یکی از دوستانش () در قالب اقدام به ترور دانشی در یکی از خیابانهای تهران میکنند[۵][۷] و پس از این عمل با تماس تلفنی با روزنامه اطلاعات و روزنامه کیهان این پیام را منتشر مینماید ((بسم الله قاسم الجبارین، هرکس بخواهد در روند انقلاب اسلامی و انجام فرامین امام خمینی سد راه حزب الله شود باید هلاک شود. امروز دانشی که یک روحانی دغل و خود فروخته بود و نقش عروسک را در مجلس شورای ملی بازی میکرد مورد خشم و غصب فرزندان امام خمینی قرار گرفت این حرکت ما هشداری است به کلیه نمایندگان شورای ملی که در صورت تعطیل نکردن مجلس آنها نیز دچار چنین سرنوشتی خواهند شد، زیرا رهبرمان فرمودند مجلس باید تعطیل شود__نصر من الله و فتح قریب))
پایان کار موحدین[ویرایش]
پس از اوجگیری انقلاب ۵۷، حسین هدف گروه موحدین که همان هموار سازی راه برای انقلاب بود را پایان یافته می دید و میگفت: (برای فاصله نگرفتن از انقلاب مانند گروهای مسلح دیگر اعم ار و سازمان مجاهدین خلق کار گروه موحدین پایان یافته و باید به سیل عظیم انقلاب پیوست و در دل مردم و انقلاب ذوب شد) از این رو اصرار داشت که وجود موحدین دیگر ضرورتی ندارد.
حمله به شهربانی و پادگان ارتش[ویرایش]
حسین همراه دوستان و جمعی از انقلابیون به ساختمان شهربانی اهواز حمله کردند، پس از تصرف ساختمان و دستگیری عوامل حسین اسلحه خانه را پیدا کرد که در آن انواع سلاح سبک و سنگین و مهمات وجود داشت وی مهمات را برای اینکه بدست گروههای منافق نیفتد تخلیه و به جای امن جهت محافظت منتقل کرد[۱]
علم الهدی سپس به همراه سیل عظیم مردم پادگان مستقر در اهواز را تسخیر کردند در این یورش بسیاری از عوامل ارتش از جمله فرماندار نظامیآبادان دستگیر شدند.
پس از انقلاب ۱۳۵۷[ویرایش]
فعالیت فرهنگی[ویرایش]
اعتقاد حسین علم الهدی به فعالیت فرهنگی بیشتر از فعالیتهای نظامی بود از این رو فکر خود را به مسائل فرهنگی معطوف کرده بود بطوریکه در برههای از زمان ارتباطش با سپاه پاسداران و سایر ارگانها به حداقل رسید که گاهی اوقات سبب گلایه دوستانش از او میشد.
حسین باتشکیل کلاسهای پی در پی در کانونهای فرهنگی به آموزش قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام به جوانان میپرداخت، گاهی برای این کلاسها بیش از ۱۵ ساعت در روز وقت صرف میکرد. حسین در تابستان به ۸۰۰ شاگرد پسر و دختر نهجالبلاغه و درس تاریخ میداد[۱]
علم الهدی با حضور در شورای فرماندهی سپاه خوزستان تلاش زیادی برای تقویت بخشهای فرهنگی آن میکرد، سعی داشت گرایش مذهبی پاسداران را تقویت کند[۱]
احمد مدنی (استاندار خوزستان و کاندیدای ریاست جمهوری)[ویرایش]
حسین علم الهدی نسبت به رفتار و اقدامات احمد مدنی مشکوک بود، او می دید افرادی کهسپاه پاسداران به دلیل همکاری با عوامل موسوم به ضد انقلاب و ارتباط با عراق و وارد کردن اسلحه با حکم دادستانی دستگیر میکند توسط مدنی آزاد میشوند، در خرمشهر تظاهرات وآشوب به پا میشود از این رو نسبت به وی حساس شده بود و در پی مدارک برای افشای ماهیت واقعی استاندار بود، وی با کمک دوستانش به جمع آوری اطلاعات در رابطه با مدنی پرداخت، حسین با طراحی اعلامیههایی و قرار دادن مدارکی در آنها سعی در روشن کردن ذهن مردم در ارتباط با فعالیتها و رفتارهای استاندار داشت، این رفتارها در مواقعی موجب پرخاش حسین علم الهدی به احمد مدنی و درگیری لفظی میان این دو بود.
پس از متشنج شدن اوضاع خوزستان حسین به همراه ۶ تن از دوستانش با مدارکی عازم شهرقم (منزل روح الله خمینی) میشوند تا اوضاع را به اطلاع وی برسانند، خمینی آنها را برای رسیدگی به این موضوع به شورای انقلاب ارجاع میدهد[۸] حسین به همراهی با مدارک به دست آمده به سفارت آمریکا در تهران میروند (یک ماه پس از حمله به سفارت توسط دانشجویان پیرو خط امام) در آنجا دانشجویان در حال طبقه بندی، استخراج مدارک و ترجمه آنها بودند، حسین مدارکش را به دانشجویان نشان داده و از آنها میخواهد در پی مدارکی در ارتباط با احمد مدنی در اسناد بدست آمده از سفارت باشند که دو روز بعد مدارکی از ارتباط مدنی با سفارت آمریکا بدست میآید که توسط دانشجویان مطرح میشود، بدین سبب مدنی مجبور به استعفا از استانداری خوزستان و چندی بعد خروج از ایران شد.
دوران جنگ[ویرایش]
فعالیت در رادیو[ویرایش]
حسین هیچگاه دست از کارهای فرهنگی نمیکشید در بحبوحه جنگ برنامهای زنده به نام (جهاد در قرآن) را در رادیو اجرا میکرد و در آن پیوسته در رابطه با موضوعات (جنگ و جهاد، رابطهمسلمین با دشمن، صفات و شرایط مجاهد و...) سخن میگفت.
با شروع جنگ تلاش حسین علم الهدی در جهت سازماندهی نیروهای اعزام شدهٔ سایر نقاط کشور به اهواز بود، تفکرات خاص رئیس جمهور بنی صدر و اعتقاد نداشتن وی به استفاده از نیروهای مردمی کار علم الهدی را سختر میکرد عملاً هیچگونه امکاناتی در اختیار آنان قرار نمیگرفت از این رو حسین به شدت در پی اسلحه برای مسلح کردن نیروهای داوطلب مردمی بود.
با پیشروی بیش از پیش عراقیها، رسیدن آنها به نزدیکی اهواز و احتمال سقوط این شهر، موجب مداخله آیت الله خامنهای و دکتر مصطفی چمران به عنوان نمایندگان آیت الله خمینی در جنگ و کوتاه آمدن نمایندگان رئیس جمهور شد، از این رو تحرکات نیروهای مردمی آغاز شد، اما هنوز هم فقط در حد محدود بود و رئیس جمهور در برنامههای نظامی خود جایگاهی برای آنان قائل نبود.
حسین علم الهدی به این مسائل توجهی نداشت و تمام فکر خود را به آماده سازی نیروها و تجهیز آنها معطوف کرده بود.
علم الهدی که از مخالفت فرمانده سپاه در رابطه با شرکتش در عملیات آگاه بود بطور مخفیانه و بدون اجازه فرمانده سپاه به نیروهای عملیات میپیوست.
در یکی از این عملیاتها که توسط علی غیور اصلی فرماندهی میشد حسین در تاریکی شب و بطور مخفیانه به آنها پیوست که هر چه غیور اصلی تلاش میکرد جلوی او را بگیرد و او را متقاعد به بازگشت کند نتوانست در این عملیات غیور اصلی کشته شد.
در عملیات شبیخون دیگری که توسط مصطفی چمران و آیت الله خامنهای به پیشنهاد و حسین علم الهدی تدارک دیده شد و فرماندهی آن به واگذار شد مجدداً بطور ناگهانی و با تعقیب نیروها تا رودخانه کرخه و پیوستن به آنها شرکت داشت، او به بلالی میگفت (من اینطور راحت ترم حالا مثل سایر نیروها در اختیار شما هستم)
حسین وفاداری عشایر عرب را در دل میستود، مشاهده مقاومت آنها در برار تهدید صدام به نابودی خانه هایشان در صورت عدم همکاری با عراق و درخواست سلاح توسط جوانان عشایر برای مقاومت او را تحت تاثیر قرار داده بود، هنوز بسیاری از مردم در هویزه و روستاهای اطراف حاضر به تخلیه محل زندگی خود نشده بودند، از این رو علم الهدی با کشته شدن (اولین فرمانده <a class="mw-redirect" title="سپاه" href="http://fa.wikipedia.org/wi
نظرات شما عزیزان:
دسته بندی :
زندگینامه شهدا ,
دفاع مقدس ,
,
برچسب ها :